معنی اشاره کردن

فارسی به انگلیسی

اشاره‌ کردن‌

Advert, Gesticulate, Hint, Indicate, Motion, Refer, Signal, Touch, Wave

فارسی به ترکی

اشاره کردن‬

işaret etmek, değinmek

فارسی به عربی

اشاره کردن

اشاره، تلمیح، حرکه، دس، دل علیه، لمح، مسکن، وکزه


اشاره

اشاره، اشر، اقتراح، بادره، تحذیر، تلمیح، رایه، رمز، قائمه الشحن


اشاره کردن (باسریادست)

اشر

فرهنگ فارسی هوشیار

اشاره کردن

اشارت کردن


اشاره

نشان دادن چیزی را

فارسی به آلمانی

اشاره کردن

Wohnsitz [noun], Antrag (m), Bewegung (f), Hinweis, Ratschlag [noun], Schild (n), Schwung (m), Tip, Unterschreiben, Zeichen (n)

حل جدول

اشاره کردن

ایما


اشاره

ایما

تیا

فارسی به ایتالیایی

گویش مازندرانی

اشاره په

فهم مطلبی از روی اشاره، امر کردن با اشاره

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

اشاره

نمارش، نمار

فرهنگ عمید

اشاره

نشان دادن چیزی یا کسی با حرکت چشم یا انگشت،
با تکان دادن چشم و ابرو یا دست مطلبی را به کسی فهماندن یا به کاری فرمان دادن،
(اسم) سخن مختصر و با ایجاز،

مترادف و متضاد زبان فارسی

اشاره

استعاره، اشارت، ایما، تلویح، رمز، کنایه، گوشه، علامت، رای، نظر، امر، حکم، دستور، فرمان

معادل ابجد

اشاره کردن

781

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری